لحظه های ماندگار با یــــــــار

 جای خالی تو....

وقتی نیستی خونمون با من غریبی میکنه   


چقدر دوری سخته...

مخصوصا واسه کسی که قد جون دوسش داری.

چقدر سخته که جای خالیشو ببینی و هیچی نتونه یادشو از ذهنت ببره.

اونوقته که قدرشو می دونی و همینطور که بغض گلوتو گرفته از خدا می خوای که

هیچ وقت جای خالیشو نبینی و نبودشو حس نکنی.

نبودن و نداشتن هاست که به ما فرصت میده، قدر بودن ها و داشته هامون رو بدونیم.

 

نوشته شده در جمعه 11 فروردين 1398برچسب:,ساعت 14:49 توسط علی حسین | |

استعداد عجیبی در شکستن داری
قلب ؛
غرور ؛
پیمان ؛


 

استعداد عجیبی در نشستن دارم
به پای تو ؛
به امید تو ؛
به انتظار تو . .

نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,ساعت 8:56 توسط علی حسین | |

 

نوشته شده در پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,ساعت 8:58 توسط علی حسین | |

طبیعت زیبای مشه سوئی اردبیل ـ حیران

نوشته شده در سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:26 توسط علی حسین | |

اثر خشنویسی دوست خوبم استاد یوسف سعادتی

نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:47 توسط علی حسین | |

 

 

 

 
 
نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت 8:42 توسط علی حسین | |

میخوام برم به شهری که کبوتراش

 

 

سایه سر میشن برای زائراش

آقا به هر مریض نا علاج میده

شفایی که نداره هیچ کسی دواش

یه شب اومد تو خواب ، خوابو شکستم

گریه کنون زانو زدم نشستم

آقا اومد گفت به چه  غم اسیری

گفتم آقا طبیب گفته میمیری

نگاهی کرد و گفت بگو فاطمه

قلب و دلم یه باره گیی شکستن

انگار که تموم آسمونها

زانو زدند به حرمتش نشستن

یه بانوی بلند قد خمیده

اومد که چهره اش شبیه ماه بود

سرم  پایین گرفتم از خجا لت

توشه من یه کوهی از گناه بود

گفتم که این دختر پیغمبره

که دشمنا پهلوی اون شکستن

وقتی اومد تموم آسمونها

زانو زدند به حرمتش نشستن

گفتم بی بی یه کوهی از گناهم

یه مجرم همیشه رو سیاهم

گفتم بی بی دارم میمیرم از شرم

اگه میشه دیگه نکن نگاهم

دیدم رو صورت شبیه ماهش

بارونیه مثل یه دریا خیسه

یه نامه ای نوشت دیدم تو نامه

شفاعت من داره مینویسه

ناله زدم گفتم چرا شفاعت

از دست ما یه کوله بار دردی

به من نگاهی کرد و گفت که یکبار

واسه حسین من تو گریه کردی

 

نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:31 توسط علی حسین | |

چه زود فراموش شدم...

 
Jalalposter Jalalpic funpatugh com%20 3  عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه (۳)

چه زود فراموش شدم...

 

چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد.

 

چه زود از یاد تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد.

 

قصد من در این راه عاشقی بیراهه بود،این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود.

 

با اینکه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم،خیلی خسته ام راهی جز تنها ماندن ندارم.

 

چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن عاشق به عشقش نرسید.

 

چه زود آسمان زندگی ام ابری شد،دلم برای آن آسمان دلتنگ است که با هم در اوج آن پرواز می کردیم و به عشق هم میخواندیم آواز زندگی را.

 

آرزوی دلم تبدیل به رویا شده

 

تنها ماندم و عشقم افسانه شد.

 

چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشان تر از من دوختی...

 

با اینکه کم نور بودم اما داشتم به پای عشقت می سوختم...

 

با اینکه برای خود کسی نبودم اما آنگاه که با تو بودم برای خودم همه کس بودم.

 

چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد! هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی،هرچه اشک ریختم کسی اشکهایم را پاک نکرد،هرچه گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم کسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام کند.

 

خواستم بی خیال شوم،بی خیالی مرا دیوانه کرد.

 

خواستم تنها باشم،تنهایی مرا بیچاره کرد.

 

چه زود گذشت لحظه های با تو بودن...چه دیر گذشت لحظه ای دور از تو بودن...و دیگر نگذشت آنگاه که تو رفتی و هیچگاه نیامدی.

 

چه زود فراموش شدم آن زمان که دلم برایت خون شد.

 

تازه میخواستم با آن رویاهای عاشقانه ای که در سر داشتم تو را خوشبخت کنم،من میخواستم عاشق ترین باشم....برای تو بهترین باشم اما نمیدانستم دیگر جایی در قلبت ندارم.

 

چه زود فراموش شدم آن زمان که دیگر تو را ندیدم...

نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت 2:9 توسط علی حسین | |

 عکس اسب سفید زیبا

 

بي وفا يار

 

بي وفا يار

ترك ياران كرده اي اي بي وفــــــــا يار اين كند ؟

دل ز پيمـــــــــــــان بر كرفتن هيج دادار اين كند ؟

ترك ما كردي و كردي دشمني با دوستــــــــــــان

شرم بادت زين عمـــــــــل ها يار با يار اين كند

نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:59 توسط علی حسین | |

 

پروردگارا

می بینی که چگونه در آتش تهمتی میسوزم

که بیرحمانه به روح و جسمم آنرا وصله کردند.

آنها هرچه گویند از چیزی میگویند که بیخبرند

من در عجبم . . .

تو که آگاهی از هر آنچه که وجود داشته چرا کاری نمیکنی.

پروردگارا

من آموختم که فقط از تو بخواهم و

فقط تو را برای گریه هایم محرم بدانم

پس به فریادم برس

و مرا برهان از آنچه میگویند.

 


 

 

نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:52 توسط علی حسین | |


Power By: LoxBlog.Com